اینجا دیگر آخر دنیا نیست
وقتی قرار به مرز انداختن بین آدمهای سالم تهران و روانپریشها شد فرمایش کردند ببرندشان جایی بیرون شهر، دور از چشم، پشت کوه بی بی شهربانو، شبیه همان جایی که عرب نی انداخت. اما این قصه مال 60 سال پیش است. بیمارستان روانپزشکی امین آباد حالا دیگر آخر دنیا نیست. کنار دست خانههای محله آرامی به همین نام جا خوش کرده است. اما هنوز که هنوز است خیرهای دلسوز و معلمهای صبور کلاسهای هنری تنها آدمهای این شهر هستند که به دیدار 900 بیمار بستری شده در این بیمارستان میروند.
گروه ایرنا زندگی – راننده تاکسی بعد از چند بار خطا رفتن بالاخره به بلوار رستگار میپیچد. آسمان تازه از رنگ گرگ و میش در آمده است و رگههای نور آفتاب کم جان دی ماه سر تابیدن گرفتهاند. ساعت 7:30 صبح را نشان میدهد. بوی لاستیک نیم سوز شده روی هوا آویزان مانده است. راننده جلوی ردیف صافکاری ها و مکانیکی ها پیادهام میکند. سر که میگردانم اول ابهت جبهه جنوبی کوه بیبی شهربانو من را میگیرد. بعدش جمعیت کاجها بلندی که از پشت تابلوی بیمارستان کله کشیدهاند انگار و سرآخر تابلویی که خبری از اسم امین آباد روی آن نیست. به جایش نوشتهاند بیمارستان روانپزشکی رازی. بعد از سوال و جوابهای مرسوم در اتاق حراست و نگهبانی بالاخره از گیتها گذر میکنیم. خیلی زود میافتیم روی گذری میان همان کاجهای بلند. باغچهها خشک هستند و خاک بیرونقی دارند. شاخههای درختان لخت و سرمازده در خودشان مچاله شدهاند. زمستان است و به قول اخوان اگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون … قرار است به دیدار آدم های پریشان احوالی بروم که در این جا با نام مجهولالهویه از آن ها یاد میشود، صد البته مشتاق ترم به دیدار آدمهای دیگری که سال هاست بی منت و با محبتی تمامنشدنی خانواده همین بیمارهایی شدهاند که خانوادههای واقعیشان روزی بی سرو صدا، بیاطلاع قبلی خسته شدند و دست شان را در شلوغی های بازار و امامزاده و خیابانها رها کردند پی زندگی خودشان رفتند که رفتند…
*** خاک امین آباد دامنگیر است
دروغ چرا؟ وقتی در اتاقی به انتظار رئیس یک تیمارستان بزرگ نشستهای انتظار داری پیرمردی بد خلق و بی حال و حوصله در را باز کند. قبل نشستن ساعت را چک کند و بگوید 20 دقیقه بیشتر وقت ندارد. بعدش هم به سوالهای بلندت جوابهای کوتاه بی سرو ته بدهد و سرآخرش در بهترین حالت ممکن حوالهات بدهد به کاردرمانها. «دکتر امید رضائی» اما فرسنگ ها با این تصویر فاصله داشت. قبراقتر از آن بود که تصورش میرفت. خودش لیوانهای داغ و کوچک قهوه خوش عطر را به دستمان داد و از این که یاد این شهر کوچک مهجور مانده کردهایم تشکر کرد. برای سوال اول از او خواستیم از خودش و تصمیمش برای ماندگار شدن در امین آباد بگوید: «آبان ماه سال1352 در اصفهان متولد شدم. 29 سال از عمرم در بیمارستان روانپزشکی امین آباد که بعد ها به رازی تغییر نام داد خدمت کردم. سال 1381 در دانشگاه علوم بهزیستی و توانیخشی پذیرفته و رزیدنت روانپزشکی شدم. از همان سال پای من به این بیمارستان باز شد. محل آموزش ما همین جا بود. در سال 1384 رتبه دوم برد کشوری شدم. رییس وقت بیمارستان که انسان بسیار بلندنظری بود از من خواست به دیدنش بروم. پدرم دکتر دارو ساز است. همراه من آمده بود بیمارستان را ببیند. با هم به دفتر رییس بیمارستان رفتیم. به من گفت کجا میخواهی بروی؟ همین جا بمان. پدرم هم همین خواسته را از من داشت.»
دکتر رضائی میخندد و میگوید ما هم ماندیم و شدیم بچه تهرون!» در همان سالها عضو هیئت علمی دانشگاه میشود، برای تدریس به دانشگاههای متعدد دعوت میشود اما همان طور که خودش میگوید زندگی با بیمارستان روانپزشکی امین آباد پیوند میخورد: «از اسفند ماه سال 1393 تا اردیبهشت سال 1395رییس این بیمارستان شدم. پس از آن برای مدتی رییس مرکز تحقیقات سایکوز بودم که خودمان مجوز راهاندازی آن را از وزیر بهداشت دریافت کردیم. برای ادامه تحصیل و گرفتن مدرک فلوشیپ روانتنی وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. آنجا هم که بودم عجله داشتم که زودتر برگردم. میگویند خاک امینآباد دامنگیر است. نمیدانم چه چیزی من را در اینجا ماندگار کرد. به هر صورت من گرفتار اینجا شدم. از اردیبهشت امسال دوباره رییس این بیمارستان شدم و از این بابت خدا را شکر میکنم.»
*** بیمارستانی با عمر 100 ساله
دانشجویان رشته روانپزشکی از همان نخستین روزهای گذارندن دوران آموزشیشان با داغ بیماری روانی در جامعه آشنا میشوند. دکتر رضائی بیش از این حرفها درباره پیشینه تاریخی و اجتماعی این بیمارستان خوانده و این اطلاعات را در حافظهاش ثبت کرده است: «راهاندازی این بیمارستان سابقهای بیش از 100 دارد، اما محل ابتدایی تاسیس آن اینجا نبوده است. ابتدا افرادی که دارای سابقه بیماری روانی بودهاند را در مرکزی نزدیک به بیمارستان سینای کنونی و میدان حسنآباد نگهداری میکردند. پس از آن با افزایش تعداد این بیماران آن را به محلی به نام باغ اکبر آباد که درست پشت بیمارستان روزبه کنونی قرار داشت منتقل میکنند.از سال 1340 تصمیم میگیرند که به طور کلی این نوع بیماران را از شهر و محلههای مسکونی مرکز آن دور کنند. بنابراین محل نگهداری این بیماران در دهستانی به نام امینآباد که در آن زمان به طور کامل خارج از شهر قرار داشت، تاسیس میشود.
*** شهربانی متولی نگهداری از دارالمجانین بود!
وقتی از رییس بیمارستان رازی می پرسیم چه چیزی هنوز باعث ترس مردم از نام تیمارستان یا مرکز نگهداری از بیماران اعصاب و روان میشود به دورهای تاریک از تاریخچه این مرکز اشاره میکند: «هر بیمارستانی نیاز به متولی دارد. اما کنترل بیماران اعصاب و روان به سادگی میسر نبود. آن زمان در دورهای قرار داشتیم که علم روانپزشکی هنوز در کشورمان پیشرفتی نداشت. نظام دارویی کنترل کننده این نوع از بیماریها بسیار ضعیف بود. به همین دلیل بسیار پیش میآمد که در آن دوران این بیماران را با غل و زنجیر و طناب نگهداری میکردند. در واقع به همین دلیل شهربانی متولی نگهداری از این بیمارستان شد. در عکسهای قدیمی اینجا بیماران در کنار ماموران دیده میشوند. پس از این دوره اداره بهداری مسئولیت رسیدگی به این بیماران را به عهده میگیرد. در سال 1372 با تاسیس دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی رایزنی هایی صورت میگیرد و در نهایت در سال 1374 این بیمارستان با عنوان بیمارستان روانپزشکی رازی تحت پوشش این دانشگاه به فعالیت خود ادامه میدهد.»
*** داغی که بر پیشانی اینجاست…
دکتر رضائی میگوید مردم با گذشت دهه ها از آن روزها هنوز هم چنین تصوری از بیمارستانهای روانپزشکی دارند در حالی که سیستم نگهداری و درمانی موفق امین آباد این روزها در خاورمیانه نمونه مشابهی ندارد و همه این ها مدیون زحمات شبانه روزی روان درمانگرها، مربیان، پرستاران و پرسنل اینجاست: «اسم امین آباد برد زیادی دارد. وقتی کسی نام اینجا را میشنود یک دایره از تداعیها برایش زنده میشود. یک داغ بیماری روانی، خشم، پرخاش، تشنج و یک هیجان بیثبات، همه اینها باعث میشود این بیمارستان برای کسی که تا به حال پایش را اینجا نگذاشته است وهمانگیز به نظر برسد. اما این همه ماجرای این مرکز درمانی و پژوهشی نیست. امین آباد داراییهای زیادی دارد که میتوان به آن افتخار کرد.» رضائی میگوید از جایی به بعد به دلیل همین انگها نام این مرکز به بیمارستان رازی تغییر کرد: «امین آباد نام یک دهستان بود که بعد ها همین ده محلهای در حاشیه شهرری شد. به دلیل همین انگها بود که نام بیمارستان به رازی تغییر کرد چرا که بیماران روانی به سادگی در اجتماع پذیرفته نمیشوند. من جایی شنیده بودم که در حومه دماوند هم منطقهای بود به نام امینآباد، و حتی آن ها که کیلومترها از اینجا دور بودند این درخواست را داشتند که به دلیل همین انگ و داغ نام آن منطقه را تغییر دهند، چرا که نام امین آباد در جامعه به عنوان مکانی برای نگهداری از بیماران اعصاب و روان جا افتاده است.»
*** همه داراییهای امین آباد
بیمارستان روانپزشکی رازی 85 هکتار مساحت دارد. اما رییس این مرکز میگوید این از ویژگیهای درجه دو و سه امین آباد به حساب میآید: «البته که وجود فضای بزرگ با انبوه درختان و پیاده راهها و محوطههایی برای هواخوری از ضروریترین نیازهای نگهداری از بیماران روانی است اما همه داراییهای این بیمارستان به این موضوع معطوف نمیشود. ما یک سابقه 100 ساله داریم. هیچ کسی به اندازه ما مریض روانی ندیده است. این بیمارستان روانپزشکی پیش از هر بیمارستان دیگری پایهریزی و راه اندازی شده است. اینجا یک محیط آموزش دانشگاهی و پژوهشی و درمانی است. محیط بالینی ما بسیار وسیع است. در حال حاضر 900 بیمار در این مرکز بستری هستند.
*** بیماری که 50 سال از زمان بستری شدنش میگذرد
عروسی کلاغهاست انگار. صدای قارقارشان کمانه میکند و در آخرین اتاق بخش فوق حاد طنین میاندازد. در این بیمارستان مریضها بر اساس سن و سال، شدت و ضعف بیماری و نوع آن در کنار یکدیگر بستری میشوند. بیماران بدحال ابتدا در همین بخش فوق حاد بستری میشوند. اینجا اتاق بازی و سیگار و دورهمی دارند. میتوانند در راهروهای عریض و طویل قدم بزنند. بعد از این که به آرامش نسبی رسیدند هواخوری در محوطه هم به برنامه روزانهشان اضافه میشود. ردیفی از آن ها کنار هم نشستهاند زل زدهاند به تلوزیونی که یکی از سریالهای پر طرفدار این روزها را پخش میکند. رییس بیمارستان رازی میگوید قدیمی ترین بیمار از نیم قرن پیش در اینجا بستری شده و همکاران ما همچنان از او مراقبت میکنند: «بزرگترین بیمار بستری شده در این بیمارستان حدود 100 سال سن دارد. کوچک ترین بیمار در یکی از بخشهای فوق حاد کودک و نوجوان بستری شده و 8 ساله است. بیماری داریم که 50 سال از زمان بستری شدن او میگذرد. برخی از این بیماران افرادی را دارند که چند ماه یک بار به ملاقات آن ها بیاید اما تعداد زیادی از این بیماران هویت مشخصی ندارند. بیمارستان روانپزشکی رازی 500 بیمار دارد که به هر دلیلی امکان بازگشت آن ها به جامعه میسر نیست. یا مجهولالهویه هستند، یا بیماری نگران کنندهای دارند،یا بیمارانی هستند که بنا به دستور قضایی در این مکان بستری هستند. یعنی تعدادی مجرم داریم که بیماری روانی دارند و در این مرکز بستری شدهاند. سعی ما این است که مانند خانواده و آشنایان این بیماران باشیم. هر وقت کسی اینجا فوت میکند عزادار میشویم و گاهی در مراسم تدفین آن بیمار فقط خودمان هستیم و خودمان، چرا که بیمار کسی را در این دنیا نداشته است. یا اگر داشته است به جایی دیگر اسباب کشی کرده و نشانی جدیدش را به ما اعلام نکردهاست.»
*** فرصت بی رقیب امین آباد
بیشتر بیماران بستری شده در اینجا بعد از سالها شناس هم شدهاند.خوی هم را گرفتهاند و وابستگی بعضیهای شان به همدیگر در همان نگاه اول به چشم میآید. حضور در کارگاههای آموزشی و درمانی آن ها را به یکدیگر نزدیک تر میکند. دکتر رضایی از این کارگاهها با عنوان فرصت بی رقیب بیمارستان روانپزشکی رازی نام میبرد: «کارگاههای توانبخشی مهمترین فرصت درمانی است که ما در اختیار داریم. بیماران از صبح تا ساعات نزدیک به ظهر در این کارگاهها مشغول کاری هستند که بر اساس نوع بیماری و تشخیص روند درمان آنها برای شان انتخاب میشوند. کاردرمانگر ها بر اساس علاقه بیمار آنها را به کار در این کارگاههای هنری خلاقانه دعوت میکنند، این کارگاهها شامل شمع سازی، جوراببافی، موسیقی، سفالگری، نقاشی، خیاطی و دوخت کیسههای نایلونی و پارچهای است.»
*** خیران این روانهای آشفته را تنها نمیگذارند
گذر روزگار صورت مهربانش را هاشور زده است. سید عطاء الله موسوی از 5 دهه پیش دمخور ساکنان امین آباد شده است و بعد از آن هم دل تنها گذاشتن آنها را پیدا نکرد و همین جا ماندگار شد: «من پرستار بودم و وظیفهام نگهداری از بیماران مبتلا به امراض اعصاب و روان بود. بعد از بازنشستگی توان جدا شدن از این محیط را نداشتم. بعد از سال ها به این جا عادت کرده بودم. دوست داشتم کنار همین بیماران بمانم و به آن ها رسیدگیکنم. برای همین پیشنهاد کردم که بدون دستمزد در این جا بمانم.» موسوی برای کمک رسانی بیشتر به بیماران بستری شده در این مرکز اقدام به تاسیس یک مرکز خیریه به نام ثامنالحجج میکند. اما نکته ویژه درباره این خیریه این است که در آن کمک غیر نقدی پذیرفته میشود: «بیش از 20 سال از تاسیس این خیریه میگذرد. در این مدت نیکوکاران زیادی در اداره و تامین کالا های مورد نیاز بیماران به ما کمک کرده اند. این کمک ها همچنان ادامه دارند و خیران بیماران اعصاب و روان را تنها نمیگذارند. دمپایی، شامپو، لباس زیر، آب سردکن، کولر و تلویزیون از اقلامی است که خیران در خرید آنها به ما کمک میکنند.» موسوی میگوید از نیکوکاران میخواهیم برای همراهی با این خیریه و کمکرسانی و حمایت از این بیماران با شماره 33405656 تماس بگیرند.»
*** با افتخار از محل کارم می گویم
در کارگاههای توانبخشی هیچ بیماری به کاری مجبور نمیشود. بعضی از آن ها در گوشه کنار چمباتمه زده و در خودشان فرو رفتهاند. کاردرمان ها آن ها را با اسم کوچک صدا میزنند و سعی میکنند به آن ها بگویند که مربی ها به خاطر آن ها در کارگاهها منتظر هستند. «زهرا کاظمی» از قدیمیترین کاردرمانگران این بیمارستان است و میگوید علاقه بیمار شرط اصلی حضور بیمار در این جا به حساب میآید: «از 16 سال پیش در این بیمارستان مشغول به کار شدم و اکنون مسئولیت بخش کارهای توانبخشی را به عهده دارم. روزانه بین 160 تا 180 بیمار در این کارگاهها مشغول به فعالیت میشوند. این فعالیت ها بر اساس ارزیابی کاردرمانگران و علاقه بیمار برای آنها در نظر گرفته میشود.» کاظمی میگوید در سالهای گذشته نگاه جامعه به بیماران روان با ملاطفت و واقع بینی بیشتری همراه شده است: «پیش از این حضور من در اینجا برای اقوام یا دوستان و آشنایان بسیار عجیب بود. همیشه با نوعی ترحم نسبت به من برخورد میکردند و از سختی کار در چنین محیط هایی میگفتند. تصوراتشان با واقعیت فاصله زیادی داشت، اما حالا نگاه آن ها تا حدود زیادی واقع بینانهتر شده است. من همیشه با افتخار از محل خدمتم میگویم و سعی در واقعیتر کردن همین نگاه نسبت به بیماران اعصاب و روان همیشه با من است.» کاظمی میگوید شیرینترین لحظات حضور 16 سالهاش در این بیمارستان زمانی است که بیماران اجتماعی میشوند و میتوانند اثری را خلق کنند: «برخی بیماران در بدو ورود به قدری اضطراب دارند که حتی نمیتوانند روی صندلی بنشینند. با تلاشهای کاردرمانگران همین بیمار بعد از گذراندن دوره درمان و اجتماعی شدن به شرکت در کارگاهها و یادگیری تمایل پیدا میکند و این شیرینترین دقایق حضور در این بیمارستان است.»
*** دعاهای وقت ترخیص
«آزیتا فیروزی» معاون بخش شفای یک تمام روزهایش را در بخش بیماران فوق حاد اعصاب و روان میگذراند. وقتی از او می پرسیم مهم ترین نیاز این دسته از بیماران چیست به رفتار درست با این افراد اشاره میکند: «همه انسانها به محبت نیاز دارند، بیمار اعصاب و روان بیشتر. این درحالی است که متاسفانه بیشتر آن ها هیچ حامی در زندگی شان ندارند. اطرافیان آنها خیلی زود از نوع بیماریشان خسته میشوند. در جامعه از آنها به عنوان گروهی پر خطر یاد میشود. همه این ها باعث میشود بیماری این افراد با نوعی افسردگی و تنهایی و مهجور ماندن از بقیه همراه شود و این روند درمان را سختتر میکند.» در بخش فوق حاد بیماران بعد از شروع روند درمان میتوانند در سالنها تلویزیون تماشا کنند یا در اتاق بازی به ورزش مشغول شوند. فیروزی میگوید در این بخش هر روز شاهد ترخیص و پذیرش هستیم: «بیماران حاد بعد از گذشت 4 هفته از این بخش ترخیص میشوند. اما اینجا معمولا تخت خالی نداریم، چرا که بلافاصله بعد از آن ها بیمار بدحال دیگری به ما ارجاع داده میشود. دوست دارم به همه بگویم که این بیماران و خانوادههای آن ها تا چه اندازه مشکلات دارند. بار تنهایی و بیماری یک طرف و انگهای جامعه از سویی دیگر آن ها را در این وضعیت سخت نگه میدارد. امیدواریم روزی برسد که بیماران با کمکهای همین مردم دوباره سلامتی خود را به دست بیاورند و در جامعه همراه باقی شهروندان با آرامش زندگیشان را از سر بگیرند. هر بار بیماری را از اینجا ترخیص میکنم این دعا را زیر لب برایش زمزمه میکنم.»
انتهای پیام /
آخرین بروزرسانی سایت: 1400-12-18 19:40
آخرین دیدگاهها