چند روایت معتبر از مهاجرت معکوس

عدم امنیت شغلی، فقدان امکانات اولیه، سودای ساختن آینده‌ای بهتر همه از دلایلی است که در دهه های گذشته پای روستایی ها را به شهرهای بزرگ باز کرده است. حالا اما بیشتر آن‌ها صاحب مشاغل کاذب هستند. معیشت‌شان با سختی گره خورده و نگرانی از آینده‌ای نا معلوم امان شان را بریده. خودشان فکر می‌کنند نه راه پس دارند نه راه پیش، تصوری که تعدادی از آدم های موفق امروزی پیشگام شده‌اند تا نشان بدهند آنقدر ها هم که فکرش را می کنیم دقیق و درست نیست.


گروه ایرنا زندگی – دلایل متعددی باعث شده تا مهاجرت معکوس شمایلی از یک شکست به تمام معنا به خود بگیرد. بیشتر افراد به آن طیف از طبقه ضعیفی که تاب ماندن در شهرهای بزرگ را پیدا نکرده و دوباره به موطن خود در دل شهرستانی کوچک برگشته اند به چشم آدمی ناکام مانده نگاه می‌کنند. از تشویق به مهاجرت معکوس در دولت های پیشین استقبالی نشد. کماکان مهاجرت از روستا به شهر موفقیت به حساب می‌آید و هر چیزی جز این رنگ و بویی از نتوانستن در خود دارد. فرهنگی که تعدادی از جوان ها و متخصصان امروزی پیشگام شده‌اند تا آن را در اذهان عمومی کمرنگ‌تر از قبل کنند. در این گزارش تجربه‌هایی از مهاجرت معکوس و دلایل آن را می‌خوانید.


چند روایت معتبر از مهاجرت معکوس


*** بازگشت به بشاگرد


 متولد و بزرگ‌شده بشاگرد هستند؛ بشاگردی که زمانی یکی از محروم‌ترین مناطق کشور محسوب می‌شد. البته که هنوز هم اوضاع آنقدر چشمگیر نیست که بتوانیم آن را از دایره مناطق محروم بیرون بیاوریم ولی اوضاع خیلی بهتر از قبل است. این بهتر شدن زمانی اتفاق افتاد که بسیاری از کودکان بشاگردی قدیم و جوانان امروز، از همان میز و نیمکت‌هایی که حاج عبدالله والی، نماینده کمیته امداد بشاگرد در دهه شصت برایشان فراهم کرده بود، خودشان را به مقطع آموزش عالی و دانشگاه‌های مطرح سراسر کشور رساندند؛ یکی از آن‌ها در دانشگاه تهران، یکی در دانشگاه قم و دیگری در شیراز و اصفهان، مشغول به تحصیل شدند و کارشناسی و کارشناسی ارشدشان را به پایان رساندند.


حالا می‌توانستند با تجربه همین حضور پنج شش ساله در شهرهای بزرگ و پیدا کردن راه و چاه زندگی در جایی غیر از بشاگرد، برای خودشان موقعیت‌های شغلی بهتری فراهم کنند؛ اما نکردند و دوباره به بشاگرد برگشتند. این را محمد جباری یکی از چند معلم بشاگردی می‌گوید که بعد از تحصیلات دانشگاهی به زادگاهش بازگشته است تا راه تحصیل را برای دیگر هم ولایتی‌هایش هموار کند:« زمانی که ما در دبستان تحصیل می‌کردیم، مقاطع راهنمایی و دبیرستان وجود نداشت؛ اما به همت خیران، کم کم این اتفاق افتاد و مدارسی هم شکل گرفت که این مقاطع هم در بشاگرد تدریس شود و لازم نباشد که بچه‌ها مسافتی طولانی را به شهرهای دور طی کنند. همین تجربه باعث شد که به فکر تاسیس یک گروه جهادی علمی و تحصیلی بیفتم که بتوانیم تحصیل و دانش را در بین کودکان و نوجوان‌ها این منطقه گسترش بدهیم.» حالا او مدیر مدرسه‌ای در بشاگرد است که خودش روزی پشت نیمکت‌های آن نشسته است.


چند روایت معتبر از مهاجرت معکوس


پرفسور محمود گلابچی: انتخابم آبادی وطنم است


« اگر همه بروند که از اینجا دیگر چیزی نمی‌ماند.» این را پرفسور محمود گلابچی می‌گوید که یکی از پرافتخارترین اساتید دانشگاه تهران است. کسی که مقطع کارشناسی ارشد و دکترایش را در انگلیس به پایان رساند و بر خلاف تصور رئیس دانشگاهی که یکی از بهترین دانشجوهای آن محسوب می‌شد، تصمیم گرفت به کشورش برگردد: « به او گفتم که تصمیم دارم به ایران برگردم؛ باورش نمی‌شد! می‌گفت تو اینجا موقعیت‌های عالی بسیاری خواهی داشت اما به او گفتم که انتخاب من، آبادی وطنم است.» و حالا همین انتخابش است که باعث شده است که دانشگاه تهران به همت و تلاش‌های او و سایر همکارانش، به یکی از بهترین دانشگاه‌های جهان تبدیل شود. اما شاید بتوانیم همین را به مهاجرت معکوس از شهر به روستا هم بسط بدهیم، موضوعی که آقای جباری و دیگر اعضای گروه جهادی‌اش هم آن را تایید می‌کنند:« ما می‌توانستیم در همان شهرهای بزرگ بمانیم و ادامه تحصیل بدهیم و مشغول به کار شویم؛ اما اگر همه از بشاگرد بروند، چه بلایی بر سر زادگاه‌مان می‌آید؟ دیگر چه کسی نام بشاگرد را بر سر زبان می‌آورد؟» او معتقد است که مهاجرت معکوس باعث می‌شود که پیشرفت و تلقی از شهرهای بزرگ به شهرای کوچک و کم‌امکانات هم برسد؛‌آن‌وقت است که می‌توانیم امید به آبادی کشور داشته باشیم.


چند روایت معتبر از مهاجرت معکوس


*** چرا بر می‌گردم؟


واقعیت این است که دیگر نمی‌شود چیزی را از کسی پنهان کرد. آدم‌ها به واسطه دسترسی به فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، همه‌چیز را می‌بینند و از همه اتفاقات در سراسر دنیا باخبرند. برای همین است که آرزو و رویای رسیدن به هدف‌هایی را در سر می‌پرورانند که نیاز به مهاجرت از روستا به شهر دارد: «اینجا انگار کسی تو را نمی‌بیند؛ استعدادهایت نادیده گرفته می‌شود و در سطح معمولی می‌مانی؛ اما در شهر فرصت‌های بیشتری برایت وجود دارد.» موضوعی که سعید فراهانی، یکی از جوان‌های خوش‌فکری می‌گوید که در یکی از روستاهای شهرستان رودسر زندگی می‌کند و تازگی‌ها، پرورش شترمرغ راه انداخته است. او معتقد است که شرکت کردنش در کلاس‌های کارآفرینی که در تهران برگزار شده بود، توانست راه کسب درآمد در روستای کوچک‌شان را نشانش بدهد والا شاید دیگر به روستا بر نمی‌گشت:« همه دوست‌ها و همسن و سالان من دغدغه پیشرفت و درآمدهای بالا دارند؛ فرصتی که در روستا به ندرت وجود دارد.» برای همین است که راه ماندگاری جوان‌های روستایی در زادگاهشان را فراهم شدن فرصت‌های شغلی متناسب با روستا می‌داند: «فرصت‌هایی که ماهیت روستا و سبک زندگی روستایی را زیر سوال نبرد اما بالاخره بتواند به نیازهای درونی یک جوان هم پاسخ بدهد.» 


*** مهاجرت معکوس دلی بزرگ می خواهد


چه کسی می‌تواند منکر این واقعیت شود که اگر همه ساکنان شهرهای بزرگ، به شهر و دیار خودشان برگردند، اوضاع این شهرها چقدر بهتر است قبل خواهد شد؟ کاهش محسوس ترافیک، کاهش قیمت مسکن، کاهش آلودگی هوا، پایین‌آمدن آلودگی صوتی و … همه آن‌چیزی که در اثر مهاجرت معکوس نیروهای متخصصان و آموزش‌دیده در شهرهایی مانند پایتخت به شهر خودشان اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آن، علم و تجربیاتی در این شهرهای بزرگ به دست آورده‌اند را می‌توانند در ابعاد کوچک شهر خودشان اجرایی کنند و خب چه چیزی بهتر از این؟:« اما خب دل بزرگی می‌خواهد.» مثل همان دلی که پرفسور گلابچی داشت و از بهترین دانشگاه انگلیس دل کند و به دانشگاه تهران برگشت اما نتیجه‌اش را هم دید. اصلا برای همین است که مهاجرت معکوس تبدیل به واژه پر رنگ و لعابی شده است؛ چون کمتر کسی است که از عهده آن بر بیاید.


چند روایت معتبر از مهاجرت معکوس


*** تجربه در خدمت آبادانی


«زنده نگه داشتن نام این شهر و روستا که بر عهده من نیست.» این جمله مشترک بسیاری از کسانی است که قید روستا و زادگاهشان را می‌زنند و خودشان را به دل فرصت‌ها می‌رسانند؛ اما اگر آن‌ها نمانند، چه کسی برای آن منطقه ایده های خلاقانه بدهد؟ چه کسی برود و تجربه شهر و منطقه‌های موفق را با خودشان به این روستای مهجور برساند؟ این همان‌چیزی است که در دل مهاجرت معکوس نهفته است و آن را با ارزش می‌کند. البته که انصاف هم خوب چیزی است؛ اینکه بخشی از این مسئولیت بر عهده خود محلی‌ها است که به دنبال آبادی منطقه‌شان باشند اما نمی‌شود منکر بخش اصلی ماجرا شد که نبود زیر ساخت‌های مناسب در روستاها از جمله جاده، مدرسه، سالن ورزشی، مکان‌های تفریحی و … که کسی از مسئولان به حل آن هم فکر نمی‌کنند، آن‌ها را دلسرد می‌کند:« آن‌ها خودی نشان بدهند و بسم‌الله بگویند، ما هم برمی‌گردیم و می‌مانیم و آبادش می‌کنیم. قبول است؟» این را همان جوان پرورش‌دهنده شترمرغ می‌گوید که از دل همسن و سالانش در روستا حسابی خبر دارد.


*** این معکوس اجباری


هستند کسانی که مجبور شدند به زادگاهشان برگردند؛ کسانی که از پس خرج و مخارج زندگی در شهرهای بزرگ برنیامده‌اند و عطای امکانات شهری را به لقایش بخشیده‌اند و به شهر و روستای خودشان برگشته‌اند. اما چه برگشتنی؟ دل و دماغی برایشان نمانده است و جانی برای آبادی روستایشان ندارند. موضوعی که آقای محمودیان، مدیرکل دفتر امور روستایی و شوراهای استانداری چهارمحال و بختیاری تنها یک راهکار برای برگشتن شوق زندگی در این افراد و احیای آن روستا دارد:« اشتغال، اشتغال، اشتغال» او معتقد است که اگر اشتغال پایدار و قابل قبولی برای همین افرادی که دوباره به روستا برگشته‌اند، فراهم شود، یک بازی دو سر برد بین آن‌ها و روستا برقرار می‌شود و خب چه چیزی بهتر از دلگرمی‌شان به زادگاهشان؟ موضوعی که به نظر می‌رسد از سیاست‌های دولت است که تسهیلات اشتغال‌زایی خوبی برای روستاییان پرداخت شود؛ مشوقی که اگر عملی شود، مهاجرت معکوس هم به جایگاه واقعی خودش می‌رسد.




آخرین بروزرسانی سایت: 1400-12-18 19:40

مطالب مرتبط